زهیر باقری نوعپرست
فیلسوفان خداباور برای توجیه شرور اخلاقی -یعنی درد و رنجهایی که انسانی یا گروهی از انسانها بر دیگر انسانها تحمیل میکنند- معمولاً از «ارادهی آزاد» بهره میبرند. مثلاً ممکن است بگویند ارزش ارادهی آزاد بینهایت است و باید اقتضای اعطای چنین موهبتی به انسان را هم پذیرفت. نتیجهی داشتن ارادهی آزاد آن است که برخی از انسانها از ارادهی آزاد سوءاستفاده خواهند کرد و بر دیگر انسانها رنج و درد تحمیل میکنند. در نتیجه برخی از فیلسوفان خداباور معتقدند از آنجا که ارزش ارادهی آزاد بینهایت است، ارزش دنیایی که در آن ارادهی آزاد وجود داشته باشد از جهانی که در آن ارادهی آزاد وجود نداشته باشد به مراتب بیشتر است. از آنجا که ارادهی انسان متعلق به انسان است و نه کوه و درخت، نتیجهی این سخن اینست که، جهانی که در آن انسان ارادهی آزاد داشته باشد، در مقایسه با جهانی که در آن انسان ارادهی آزاد ندارد جهان بهتری است. اما اول اینکه چنان که دی.زد. فیلیپس میگوید، این سخن بیمعناست، چراکه نمیتوان میان حالتی که انسان ارادهی آزاد داشته باشد و حالتی که انسان ارادهی آزاد نداشته باشد مقایسهای انجام داد. زیرا ارادهی آزاد مثل کلاه نمدی، دستکش پشمی، یا بیکینی نیست که بتوان انسانی را با یا بدون آن تصور کرد و سپس میان این دو حالت مقایسه کرد و سپس نتیجه گرفت زندگی انسان در کدام حالت ارزش بیشتری دارد.
اما گذشته از این که چنین مقایسهای بیمعناست، برای تعیین ارزش ارادهی آزاد در این بحث میتوان به نکات دیگری توجه کرد. مثلاً ادوارد اشتاین در مقالهی خود «خدا، اهریمن، و وضعیت تئودیسه» میگوید ارادهی آزاد به شکلی که از آن برخورداریم، یعنی این حیطهای از ارادهی آزاد که در اختیار داریم، نه به خودی خود ارزشمند و نه به خودی خود چیز بدی است. ارادهی آزاد ما بسیار محدود است و میتوانست بسیار گستردهتر یا بسیار محدودتر شود. مثلاً اگر من میتوانستم اراده کنم به پرواز و همین الان شروع به پرواز میکردم به شکلی که چند ساعت دیگر میتوانستم پیش یکی از دوستانم آن سر دنیا باشم، در آن حالت ارادهی آزاد من بسیار گستردهتر از حالت فعلی میبود. البته برای اینکه میتوانستم اراده به پرواز کنم احتمالاً میبایست بالهایی میداشتم و برای اینکه بال داشته باشم باید بدن من متفاوت میبود. یا اگر انسانها بسیار قدرتمند بودند، بهطوری که هرگاه اراده میکردند، بیدرنگ میتوانستند چیزی را از عدم خلق کنند –مثلاً وقتی پشت میز خود نشسته اراده میکرد جلویشان یک فنجان قهوه ظاهر شود و بعد اراده میکردند نان و کره روی همان میز ظاهر شود– در این صورت ارادهی آزاد انسانها احتمالاً در گستردهترین حالت ممکن بود (البته اگر فرض کنیم که خلق چیزی از عدم معنادار و ممکن باشد). بحثهای بسیار دیگری نیز در این رابطه شکل گرفته است و معمولاً تمام این بحثها در این رابطه هستند که آیا ارادهی آزاد میتواند توجیهی برای شرور اخلاقی باشد یا خیر و آیا جزئیات دیدگاه هر خداباور برای طرح دیدگاه خود در رابطه با ارادهی آزاد قابل دفاع است یا خیر. اما شلنبرگ در مقالهی خود «The Atheist’s Free Will Offence» مدعی است فرض ارادهی آزاد بیش از آنکه برای خداباور قدرت تبیینی ایجاد کند برای خداناباور قدرت تبیینی ایجاد میکند.
اگر به بحثهای معاصر در زمینهی فلسفهی دین مراجعه کنیم در خواهیم یافت که بسیاری از فیلسوفان مسیحی خداباور فرض گرفتهاند که انسانها ارادهی آزادیگرایانه دارند و از نظر آنها امکان اینکه خداوند انسان را بدون این نوع از ارادهی آزاد میآفرید وجود ندارد. مخالفان این دیدگاه معمولاً میگویند جدای از اینکه در مطالعات علمی فعلی هیچ شاهدی برای وجود چنین نوعی از آزادی برای انسانها وجود ندارد، این دیدگاه مشکل مفهومی هم دارد. با این حال شلنبرگ در این مقاله چنین رویکردی را اتخاذ نمیکند و در عوض میخواهد نشان دهد که اتخاذ ارادهی آزاد نه تنها مقاصد مورد نظر فیلسوفان خداباور را برآورده نمیکند، بلکه فرض گرفتن آن دلیل خوبی برای پذیرش خداناباوری است. اگر استدلال شلنبرگ درست باشد، آنگاه خداباوران باید «ارادهی آزاد» را به کلی کنار بگذارند و در نتیجهی آن به دنبال توجیهات دیگری برای شر اخلاقی بگردند. در اینجا میخواهم تنها به برخی از استدلالهای او اشاره کنم و در رابطه با برخی از نکات توضیحاتی خواهم داد. این مقاله بخصوص از آن جهت اهمیت دارد که القای یک دوقطبی کاذب در مورد ارادهی آزاد در ایران نیز به تبعیت از مباحث مرتبط با فلسفهی دین در آکادمی غرب بسیار رایج است. برخی از خداباوران سعی در القای این باور نادرست دارند که اگر ما ارادهی آزاد مدنظر آنها را نداشته باشیم، باید بپذیریم که خداوند دیکتاتوری در آسمان است که تک تک اعمال و افکار و باورهای ما را کنترل میکند. نتایج چنین تصویری این خواهد بود که بدون ارادهی آزاد، رابطهی معنادار با خداوند بیمعناست، و خداوند مسئول اعمال ما خواهد بود و بنابراین مجازات یا پاداش ما بخاطر اعمالمان نیز ناعادلانه خواهد بود. در نتیجهی این القا خداباور را با یک گزینه تنها میگذارند: پذیرش ارادهی آزاد. مواجهه با استدلال شلنبرگ و دیگر استدلالهایی که ضرورت پذیرش توامان «خداباوری» و «ارادهی آزاد» را زیرسوال میبرند، میتواند ما را از این دوقطبی کاذب رها کند و امکان بررسی دقیق مسئله را فراهم کند. ارادهی آزاد چنان که شلنبرگ میگوید میتواند حتی نافی خداباوری باشد. به جای تکرار کلیشهها و یا بدیهی انگاشتن برخی از باورها بهتر است به بررسی آنها بپردازیم. فیلسوف خداباور مجبور نیست همچون دایهی نگرانتر از مادر عمل کند، و بر این وهم باشد که وظیفهی خطیر نجات خداوند را بر گردهی او گذاردهاند، و در نتیجه باید با چنگ و دندان چنین کند. اگر بپذیریم برای اثبات وجود خداوند و انتساب ویژگیهایی همچون عدالت و مهربانی، ارادهی آزاد آن هم به شکلی که در دوران معاصر توسط چند متکلم مسیحی مطرح شده است، چندان ضرورتی ندارد، میتوان به شکلهای دیگر فهم خداوند و رابطهی انسان با او هم فکر کرد.
برای شخص خداباور، داشتن ارتباط با خداوند از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و اگر برای او مشخص شود که پدیدهی بخصوصی پیش شرطِ داشتن رابطه با خداوند است، بر ضرورت وجود آن پدیده تاکید خواهد کرد، حتی اگر آن پدیده تبعات منفیای هم در بر داشته باشد. بسیاری از فیلسوفان خداباور مسیحی معاصر بر این باورند که وجود ارادهی آزاد برای داشتن رابطهی شخصی معنادار و واقعی با خداوند ضروری است. شلنبرگ به طور مشخص به جان هیک اشاره میکند که گفته است اگر انسان ارادهی آزاد نداشته باشد، رابطهای که انسانها با خدا برقرار میکنند رابطهای مکانیکی و از پیش تعیین شده است و در نتیجه یک رابطهی واقعی و ارزشمند نخواهد بود. در عوض، رابطه میان انسان و خداوند مانند رابطه میان یک عروسک خیمهشببازی و عروسکگردان یا هیپنوتیزمکننده و هیپنوتیزمشونده است و خداوند در حال دستکاری کردن اعمال و افکار انسانهاست. سخن هیک بر استدلال و تمثیلهایی استوار است و هر دوی اینها توسط شلنبرگ مورد نقد واقع میشوند.
گفتهی هیک و دیدگاههای مشابه آن پیشفرضی دارد. خدایی متشخص وجود دارد که ویژگیهایی دارد (مثلاً مهربان است) و مقاصدی دارد (مثلاً میخواهد با ما انسانها رابطهی عاطفی و معنادار برقرار کند) و از ملزومات تحقق یافتن چنین مقاصدی وجود ارادهی آزاد است. در نتیجه هیک و امثال هیک میگویند، ارادهی آزاد باید وجود داشته باشد. همانطور که میبینید پیشفرضهای بسیاری در اینجا مطرح است که میتوان در تک تک آنها چند و چون کرد ولی در عوض شلنبرگ در این بخش از مقاله تنها بر این نکته تمرکز میکند که آیا برای داشتن یک رابطه واقعی و معنادار با خداوند وجود ارادهی آزاد ضروری است یا خیر.
از کجا باید شروع کنیم؟ بهترین جا، نه تخیل و تصور که همین جایی است که در آن قرار داریم. یعنی این بخش از تاریخ طبیعی که ما انسانها در آن زندگی میکنیم. در حال حاضر ما احساس نمیکنیم مثل پینوکیو هستیم بلکه میدانیم رشد اخلاقی و فکری برای ما میسر است. چنانچه از شواهد علمی بر میآید به احتمال زیاد ما ارادهی آزاد هم نداریم. با این حال همچنان به دنبال حقیقت هستیم، تعهداتی داریم و روابط فردی پیچیده داریم و زندگیهای ما مملو از چنین نکاتی است که باعث میشوند تمثیل هیپنوتیزمشده یا عروسکخیمهشببازی را ناکارآمد جلوه دهد. ویژگیهایی مانند میل به یافتن حقیقت در ما وجود دارد که از وجود آنها نمیتوان نتیجه گرفت ما ارادهی آزاد داریم. اگر به تاریخ طبیعی بشر مراجعه کنیم درخواهیم یافت ما انسانها طی فرگشت ظرفیتهای محدود روانشناختی، جامعهشناختی و معنوی خود را بهبود بخشیدهایم و امکان سازگاری با محیط خود را داریم. برای تبیین فرگشت و تاریخ طبیعی بشر –که در واقع شرح ماوقع نیز هست– نیز نیازی به ارادهی آزاد نیست. اگر هم به این تصویر خدا را اضافه کنیم نیازی نیست نتیجه بگیریم پس خدا تک تک اعمال و رفتار ما را کنترل و تعیین میکند.
اول اینکه نبود ارادهی آزاد به معنای تعیین کردن تکلیف همه چیز توسط خداوند نیست. خدا میتواند بدون دادن ارادهی آزاد به موجودات، طوری جهان و قوانین آن را بیافریند که همهی وقایع از پیش تعیین شده نباشد و جهان حتی دربردارندهی غافلگیری و موارد غیرمترقبه باشد. انتخابهای انسانها نیز میتواند بخشی از این وقایع باشد. در این حالت خداوند مثل عروسکگردان نیست که تمام رویدادها را کنترل کند. این سناریو محتمل و ممکن است و شخص دیندار نیز با در نظر گرفتن درستی فرگشت و وجود خداوند احتمالاً باید چنین سناریویی یا چیزی شبیه به آن را بپذیرد. یعنی جهانی قانونمند که در آن انسان بروز میکند و انتخابهایی دارد که در همه حال توسط خداوند از پیش تعیین نمیشوند. ولی شلنبرگ قصد دفاع از موضع افراطیتری را دارد و میخواهد نشان دهد حتی در آن حالت هم خداوند مانند عروسکگردان در حال دستکاری اعمال انسانها نیست. کدام حالت؟ حالتی که خداوند همهی رویدادها را از پیش به صورت علّی تعیین کند.
با بهره گرفتن از تمثیلهایی نظیر هیپنوتیزم میتوان به طریق موثرتری در دوقطبی کاذب ارادهی آزاد دمید. شخصی که هیپنوتیزم میشود به نوعی فریب داده میشود تا کارهایی را انجام دهد که خودش به صورت داوطلبانه انجام نمیداد و اگر آن شخص هیپنوتیزم نمیشد کار دیگری میکرد. در حالی که در سناریویی که در آن ارادهی آزاد وجود ندارد، انسانها کاری میکنند که در طبیعتشان است و چنین نیست که اگر «آزاد بودند» کار دیگری میکردند؛ دستکاری انتخابهای فرد در تمثیل هیپنوتیزم در حالتی که ارادهی آزاد وجود ندارد مصداق ندارد. در عوض در سناریویی که انسانها ارادهی آزاد ندارند به واسطهی طبیعت حقیقتجویی که دارند همواره به حقیقت نزدیکتر میشوند و بر اوهام فائق میآیند. شلنبرگ در رد این تمثیل گمراهکننده که هیک به کار میبرد، بر امکان افزایش باورهای درست در یک سناریوی تعیّنیافتهی فرگشتی توسط خداوند تاکید میکند. چراکه این سناریو نشان میدهد ما انسانها همواره با دانشی محدود باقی نمیمانیم و طی یک فرایند تاریخی بر دانستههای ما افزوده میشود. یعنی خداوند ظرفیتهایی را در طبیعت انسانها قرار داده که بدون دستکاری مستقیم و کنترل تک تک رویدادهای آن به رشد انسانها میانجامد.
شلنبرگ میگوید همین نکته نشان میدهد که این ادعای کلیشهای که داشتن ارادهی آزاد برای داشتن رابطهی عاطفی و واقعی با خدا ضروری است نادرست است. ادعایی که میگوید اگر ما ارادهی آزاد نداشته باشیم هرگونه عشقورزی به خدا از پیش تعیین شده خواهد بود و نه برآمده از آگاهی و شناخت ما نسبت به ویژگیهای خداوند. مشکل این نقد چیست؟ اگر مثلاً ما برنامهریزی شدیم که به دنبال حقیقت باشیم، باید حقیقتی وجود داشته باشد تا ما آن را شناسایی کنیم و به آن واکنش نشان دهیم. اگر ما طراحی شدهایم که خداجو باشیم، باید حقایق مرتبط به خدا را بیابیم تا به این حقایق واکنش نشان دهیم. در نتیجه، شناخت خدا و عشقورزیدن به او با برنامهریزی شدن برای خداجو بودن منافاتی ندارد.
نقدی که ممکن است وارد شود این است که در سناریویی که تعیّنیافتگی وجود دارد خدا باید از همه چیز آگاه باشد و باید بداند هر فردی دقیقاً چه خواهد کرد و این خود مانع از رابطهی واقعی و معنادار میان انسان و خداست. بسیاری از خداباورانِ مدافع ارادهی آزاد میگویند اگر خداوند ارادهی آزاد را تجویز میکند باید از برخی از قدرتهای خود صرفنظر کند. در اینجا هم میتوان به پیروی از آن بندگان حق گفت خدا باید از برخی از قدرتهای خود (مثل دانش به جزئیات اعمال انسانها) صرفنظر کند و چنین دانشی را ملغی کند. میتوان گفت این پاسخ مشخص شلنبرگ بیش از آنکه پاسخی واقعی باشد، به نوعی نشان میدهد که پاسخ مدافعان ارادهی آزاد، که به صورت دلبخواهی از محدود کردن قدرت خدا سخن میگویند، برای دیدگاههای رقیب هم قابل به کار گرفتن است. اگر معتقدند برای توجیه ارادهی آزادخدا باید قدرت خود را محدود کند، میتوان برای توجیه تعیّنیافتگی گفت خدا میبایست دانشش را محدود کند.
در ادامه یکی دیگر از تمثیلهایی که در این بحث به کار گرفته میشود توسط شلنبرگ زیر سوال میرود. تمثیل رابطه میان دو انسان به عنوان تمثیلی برای رابطه میان انسان و خداوند. از آنجایی که در سنت عرفانی ما هم «عشق» به عنوان رابطه میان انسان و خدا سابقهدار است برخی ممکن است با این تمثیل همدلی داشته باشند. شلنبرگ تمثیل والد و فرزند را پیشنهاد میکند که با متون دینی (مانند کتب مقدس) هم همخوانترند. وقتی بچه گرسنه است گریه میکند باید به او غذا داد، باید جایش را عوض کرد، وقتی میترسد به ما پناه میبرد و …. ولی این مدل از رابطهی نابرابر میان بزرگسال و کودک باعث نمیشود بگوییم رابطهی آنها واقعی و یا معنادار نیست. با اینکه در طبیعت والد است که به بچه غذا دهد، از او مراقبت کند و … و در طبیعت بچه است که این الطاف را از والد خود پذیرا باشد. هرچند همهی این ظرفیتها در کودک و والد ثابت است و میتوان از پیش نسبت به آنها آگاه بود، نمیتوان گفت چنین آگاهیای مانع از داشتن رابطه معنادار و واقعی میان کودک و والد میشود.
حال فرض کنیم این دنیا دنیای بدی نبود که در آن درد و رنج کشیم، بلکه دنیایی ناتمام بود و طبیعت خدادادی ما به شکلی بود که تنها بر آن بودیم که کمر به تکمیل این دنیا ببندیم و بدین شکل ظرفیت خود را تحقق بخشیم و خلاقیت به خرج دهیم، از وجود خدا آگاه شویم و تکامل یابیم و …. خداوند نیز با اعطای چنین طبیعتی به ما ضمن اینکه به ما توجه دارد و به فکر ماست، به طبیعت ما احترام گذاشته و میگذارد. در عین حال خودمان با تعاملِ با محیط به تکامل و تکمیل خود و دنیا مشغول باشیم. بدون وجود ارادهی آزاد و شر هم این سناریو ممکن است. این چیزی شبیه به بهشت موعود ادیان است. آیا این سناریو از سناریویی که در آن ظاهراً ارادهی آزاد وجود دارد و شر هم وجود دارد بهتر نیست؟
شلنبرگ با طرح آنچه به اختصار به آن اشاره شد و دیگر استدلالهای خود در این مقاله سعی دارد نشان دهد: خیری که فیلسوفان خداباور تاکید دارند تنها با ارادهی آزاد حاصل میشود، بدون ارادهی آزاد هم ممکن است. علاوه بر این، بدون ارادهی آزاد شرور دهشتناک اخلاقی هم منتفی میشود. از آنجا که اعطای ارادهی آزاد میتواند منجر به شکل گیری شرور دهشتناک شود، خداوند مهربان تنها در صورتی ممکن بود به انسانها ارادهی آزاد اعطا کند که دادن ارادهی آزاد در مقایسه با حالتی که در آن ارادهی آزاد وجود ندارد، دربرگیرندهی خیر بزرگتری باشد؛ ولی چنین نیست، و شلنبرگ در این مقاله سعی کرده حالاتی را نشان دهد که برغم نبود ارادهی آزاد، خیر بزرگتری برای انسانها برقرار است و رابطهی شخصی و معنادار هم با خداوند ممکن است. در نتیجه و با این ملاحظات در صورتی که ارادهی آزاد وجود داشته باشد، این خود دلیلی است برای عدم وجود خداوند.